مه راز

ساخت وبلاگ

Sophistichi Elenchi  مغالطه اشتراک حد اصغرشیر، مایع است. مایع، گوشت و استخوان ندارد. پس شیر، گوشت و استخوان ندارد. مغالطه اشتراک حد اکبر در، باز است. باز، پرنده است. پس در، پرنده است. مغالطه ترکیب مفصل پنج (5)، عبارت است از زوج(2) و فرد (3). هر چه زوج و فرد باشد، زوج (نیز) هست. پس پنج (5)، زوج است. مغالطه تفصیل مرکب عدد پنج (5)، فرد است. عدد پنج (5)، عبارت است از دو (2) و سه (3). پس (هر یک از) دو (2) و سه (3) فرد است.  مغالطه رفع مقدم اگر سم بخوری خواهی مرد. تو سم نخورده ای. پس تو، نخواهی مرد. مغالطه وضع تالی اگر او سم بخورد خواهد مرد. او مرده است. پس او، سم خورده است.  + نوشته شده در سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۳ساعت 0:17 توسط رضا مرادپور | مه راز...ادامه مطلب
ما را در سایت مه راز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : erezamoradpour7 بازدید : 2 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 15:57

من قالیچه بافته­ام با

        سرخی آتش غروب تو

با سفید ساکت صحبت

        با سیاهی دود

دیری است قالیچه ریخته زیر پای تو

گیرم که نمی­آیی.

(بیژن نجدی- خواهران این تابستان)

مه راز...
ما را در سایت مه راز دنبال می کنید

برچسب : 4 3 vortec,4 0 gpa,4 5 inches to mm,4 5 cm to inches,4 8 vortec,4 5mm to inches,4 3 mercruiser,4 5 as a fraction,4 6 ford,4 25 inches to mm, نویسنده : erezamoradpour7 بازدید : 12 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 23:30

من و تو

              از آن تبار مُنقرضیم

که نگاهش به چشم تو رسیده است

و بغضش

      به گلوی من

(حسین منزوی- به همین سادگی)

مه راز...
ما را در سایت مه راز دنبال می کنید

برچسب : 5 11,5 56 ammo,5 7 hemi,5 56,5 11 pants,5 45x39,5 7x28 ammo,5 9 cummins,5 0 mustang,5 7x28, نویسنده : erezamoradpour7 بازدید : 11 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 23:30

... من قالی بافی را یاد گرفتم و چند قالیچه کوچک از روی نقشه های خودم بافتم. چه عشقی به بنایی داشتم. دیوار را خوب می چیدم. طاق ضربی را درست می کردم. آرزو داشتم معمار شوم. حیف، دنبال معماری نرفتم. ... شهر من رنگ نداشت. قلم مو نداشت. در شهر من موزه نبود. گالری نبود. استاد نبود. منتقد نبود. کتاب نبود. باسمه نبود. فیلم نبود. اما خویشاوندی انسان و محیط بود. تجانس دست و دیوار کاهگلی بود. فضا بود. طراوت تجربه بود. می شد پای برهنه راه رفت و زبری زمین را تجربه کرد. ... معماری شهر من، آدم را قبول داشت. دیوار کوچه همراه آدم راه می رفت و خانه، همپای آدم، شکسته و فرتوت می شد. همدرد مه راز...ادامه مطلب
ما را در سایت مه راز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : erezamoradpour7 بازدید : 16 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 23:30

۸. خسته و آشفته... حیران، به فرو رفتنم خیره مانده ام آرام آرام سرد می شوم و در پایان سنگ! چنین است داستان انجماد:                            فرو رفتن در سرما و تاریکی. --- ۷. چرا چنین از بالا به من می نگریستی؟ راست است که من در پایین و زیر مانده ام اما کاش تو نیز نزول می کردی تا خط بین ما، بین چشمان ما، افقی شود. --- ۶. این مترسک چه آشناست او را جایی دیده ام آری، آری، هنگامی که رو به آینه می ایستم!! او نیز چون من هست و وجود ندارد: نیست هستنمای! دیگرانش زنده و پویا می پندارند اما                                بهره اش از وجود به اندازه سنگی است --- مه راز...ادامه مطلب
ما را در سایت مه راز دنبال می کنید

برچسب : داستان من,داستان من و عشقم,داستان من سالوادور نیستم,داستان من و دندانپزشک,داستان من و,داستان من و دکتر,داستان من و پرستار,داستان من و خانم معلم,داستان من و معلم,داستان من و زهرا, نویسنده : erezamoradpour7 بازدید : 15 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 23:30

این روزها آنقدر حرص می­خورم

که باد می­کنم از غمـباد

غمباد باد می­کندم

و باد مرا بالا می­برد مثل بادکنکی سفید

در آسمانی که ابر ندارد

و در پایان

حرص می­ترکاندم و من هیچ می­شوم در فضا

در آسمانی که ابر ندارد.

مه راز...
ما را در سایت مه راز دنبال می کنید

برچسب : 9 3 2 jailbreak,9 3 3 jailbreak,9 3 3,9 3 1 jailbreak,9 3 4,9 3 4 jailbreak,9 2 1 jailbreak,9 3 5 jailbreak,9 3 jailbreak,9 3 5 update, نویسنده : erezamoradpour7 بازدید : 7 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 23:30

مرگهای مردگان اطراف زندگان

تلنگرانند

     بر زندگان اطراف مردگان

که شاید

فردا تو باشی که مرده ای

     یا شاید

پسفردا تو دیگر زنده نباشی.

 

دریغا انسان...                 این باشنده ناسی اُنسی

چه آسان آنچه باید را از یاد می برد

و به آنچه هست معتاد می شود.

مه راز...
ما را در سایت مه راز دنبال می کنید

برچسب : هر مرگ اشارتی است,هر مرگ اشارتی است به حیاتی دیگر, نویسنده : erezamoradpour7 بازدید : 11 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 23:29

 

و رودها سرود می خوانند

برای سرو های دور.

*******************

ایستاده دوردست پیری

در دوردست؛

به منِ خیره سر

خیره مانده است

خیر است!

*******************

 خواب های مرگ

مرگ های خوب

رگ های خوابِ مرگ را ندانیم.

*******************

 

 و از بلاگفا سپاسگزارم

     برای نبستن این متروکه.

مه راز...
ما را در سایت مه راز دنبال می کنید

برچسب : چون باد صبا در به درم,چون باد سحرگاهم,چون باد صبا در گذرم,چون باده خوشگوار,چون باد دویدن,چون باد,چون باد صبا,چون باد به دشت,چون باد فیلم,بادها چون به خروش آیند, نویسنده : erezamoradpour7 بازدید : 12 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 23:29